ازدحام جمعیت، آلودگيهای محيطی، فقر، تبعيض، گسترش حاشيهنشيني، تنوع شبک زندگی و مولفه غالب برآن، کاهش حمايتهای اجتماعی و بيکاری و... زندگی انسان امروزی را پر آشوب و نامطمئن کرده و در نتیجه سلامت او را به طور عمومی و سلامت روانی و اجتماعی اش را به طور خاص تحت تاثیر قرار داده و اعتدال زندگی را از بین برده است . نتیجه چنین وضعیتی بروز و شیوع انواع اختلالات و بیماریهای عصبی ، روان تنی و... می باشد. طبق برآورد سازمان جهانی بهداشت امروزه 25% مردم جهان دچار يکي از انواع اختلالات رواني ـ عصبي ـ رفتاري هستند. (به جز اعتياد به مواد مخدر, الکل و ساير موارد). بر اساس شاخص بار بیماریها و عوارض ناشی از آن ( سال های ناتوانی و عمر از دست رفته ) متاسفانه ناتوانی و از کار افتادگی حاصل از بیماریهای روانی شدید و طولانی است . این عوارض علاوه بر اینکه خود بیمار را تحت تاثیر قرار می دهد بار سنگینی نیز بر خانواده و جامعه تحمیل می کند. اگر قبول کنیم که بطور کلي 6/10% بار کلي بيماري ها مربوط به بيماري هاي رواني است. 28 % از عمر مفید افراد در اثر بیماریهای روانی کاهش پیدا می کند( براساس محاسبه سال هاي تقريبي ناتواني در طول عمر). اهمیت این موضوع زمانی است که مطابق بررسی های بعمل آمده هم اکنون از 10 بيماري عمدهاي که سبب ناتواني ميشوند 4 بيماري مربوط به اختلالات رواني است : افسردگي يک قطبي (7/10)، اختلال خلقي دو قطبي (3%), اسکيزوفرني (6/2%)، وسواس (2/2%). بنابراین در طول دو دهه آينده بيماري هاي رواني بعنوان اولويت عمده بهداشتي کشورهاي جهان محسوب می گردد. البته این موضوع در کشور ما از اهمیت شایان توجهی برخوردار است، جوان بودن جمعیت، بیکاری و نبودن فرصتهای شغلی مطمئن ، دغدغه ها و نگرانی های تحصیلی و وجود رقابت های مخرب در کنکور( حدود يك ميليون عدم قبولي در كنكور در هر سال)، شیوع روز افزون اعتیاد و تغییر الگوی مصرف مواد، افزایش نگران کننده میزان طلاق ، شیوع خودکشی و... هرکدام به نوبه خود اهمیت پیشگیری و مقابله کارآمد با آسیب های روانی اجتماعی را مورد تاکید قرار می دهد.
با این وجود طراحی و بکارگیری برنامه های بهداشت رواني در نيم قرن اخير، افکار غلط و خرافات در مورد اين بيماري ها را کنار گذاشته و نشان داده است کهبيماري هاي رواني نیز، چنانچه به موقع تشخیص داده و تحت درمان قرار گیرند مانند ساير بيماري ها قابل پیشگیری، درمان و کنترل است.
در این راستا می توان ادعا کرد که نظام خدمات بهداشتي اوليه همچنان در جهت ارتقای سلامت روان می تواند نقش کلیدی داشته باشد.
مراقبت های اولیه بهداشتی در سطح کشور پیشینه بسیار موفقی در تعمیم و توسعه سلامت روان دارد. این نظام ظرفیت بسیج توده های مردم در جهت ارتقای سلامت را داراست، مردم همچنان به این سیستم اعتماد دارند لذا با قبول این امر که طراحی و تامين همگاني و ارزان خدمات سلام و به تبع آن تولیت سلامت مردم از اهداف مهم این مراقبت های می باشد تا حدود زیادی اتفاق نظر و همچنان به سیستم بهداشتی اعتماد دارند. لذا به راحتی به این نظام پیوند خورده و تاحد زیادی برای اجرای برنامه های بهداشت روان همکاری و مشارکت می کنند.
سطح بندی خدمات سلامت روان رکن رکین ارائه خدمات در سیستم بهداشت:
در سیستم بهداشت، رویکرد غالب ارائه خدمات سطح بندی شده است. به طوری که در آن اولین حلقه ارتباط با مردم افراد توانمند شده و با انگیزه ای تحت عنوان بهورز در مناطق روستایی ، کاردانها و کارشناسان بهداشتی در پایگاهها و مراکز بهداشتی درمانی شهری قرار دارند که وظیفه اصلی آموزش بهداشت روان و ارتقای سواد سلامت روانی ، بيماريابي، ارجاع به پزشکان عمومی و سطوح بالاتر و نیز پيگيري درمان و مراقبت جمعیت هدف خود را دنبال می کنند. پس از آن ماماها و کارشناسان حوزه های تخصصی بهداشت خانواده، بیماریها و بهداشت عمومی حلقه بعدی مراقبت های بهداشتی درمانی اولیه و نیز پزشکان عمومی سطح بعدی که علاوه بر خدمات مزبور درمان بیماران را نیز برعهده دارند. پزشک عمومي اين مراکز ارايه دهنده خدمات بهداشت روان به بيماراني است که یا خود تشخیص و بیماریابی نموده و یا به وسيله بهورز یا کاردانها و کارشناسان بهداشتی ارجاع داده شده اند می باشد. علاوه بر این و درصورت نياز، بيماران به سطح سوم (روانپزشك يا پزشکان دو ماه دوره ديده شهرستان) و يا سطح چهارم (بيمارستان و مراکز فوق تخصصي روانپزشكي) ارجاع ميشوند.